آیه 12 سوره لقمان
<<11 | آیه 12 سوره لقمان | 13>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و ما به لقمان مقام (علم و) حکمت عطا کردیم (و فرمودیم) که (بر این نعمت بزرگ) خدا را شکر کن، و هر کس شکر حق گوید به نفع خود اوست و هر که ناسپاسی و کفران کند خدا (از شکر و سپاس خلق) بینیاز و (به ذات خود) ستوده صفات است.
و به راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که نسبت به خدا سپاس گزار و شاکر باش و هر که سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس می گزارد، و هر که ناسپاسی کند [به خدا زیان نمی زند، زیرا] خدا بی نیاز و ستوده است.
و به راستى، لقمان را حكمت داديم كه: خدا را سپاس بگزار و هر كه سپاس بگزارد، تنها براى خود سپاس مىگزارد؛ و هر كس كفران كند، در حقيقت، خدا بىنياز ستوده است.
هر آينه به لقمان حكمت داديم و گفتيم: خدا را سپاس گوى، زيرا هر كه سپاس گويد به سود خود سپاس گفته، و هر كه ناسپاسى كند خدا بىنياز و ستودنى است.
ما به لقمان حکمت دادیم؛ (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجای آور هر کس شکرگزاری کند، تنها به سود خویش شکر کرده؛ و آن کس که کفران کند، (زیانی به خدا نمیرساند)؛ چرا که خداوند بینیاز و ستوده است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- لقمان: يكى از بندگان خالص و پاك خداست كه در نكتهها خواهد آمد. اين لفظ فقط دو بار در قرآن آمده است.
- الحكمة: درك و تشخيص حالت و خصيصهايست كه شخص به وسيله آن مىتواند حق و واقعيت را درك كند و از روى مصلحت، كار انجام دهد، در مجمع البيان (بقره/ 32) فرمايد: حكمت آنست كه تو را بر حق واقف كند .
- شكر: طبرسى فرموده: شكر اعتراف به نعمت است توأم با نوعى تعظيم. راغب گويد: شكر ياد آورى نعمت و اظهار آنست ... آن فقط در مقابل نعمت است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «12»
و ما به لقمان حكمت داديم، كه شكر خدا را به جاى آور و هر كس شكر كند، همانا براى خويش شكر كرده؛ و هر كس كفران كند (بداند به خدا زيان نمىرساند، زيرا) بىترديد خداوند بىنياز و ستوده است.
پیام ها
1- حكمت، عطاى خداوند است، نه كسب كردنى. (گرچه مقدّمات آن قابل كسب است.) «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ»
2- نعمت ويژه، شكر ويژه مىطلبد. آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ ... اشْكُرْ لِلَّهِ چنانكه خداوند در برابر اعطاى نعمت ويژهى كوثر به پيامبر اسلام، از او شكر ويژه مىخواهد.
«إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ» «1»
3- اوّلين فرمان به حضرت موسى بعد از نبوّت، فرمان نماز و اوّلين فرمان بعد از دادن حكمت به لقمان، فرمان شكرگزارى است. «أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ»
4- شكر نعمتهاى خداوند، به سود خود انسان است. «وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ» چنانكه در جاى ديگر مىخوانيم: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» «2»
«1». كوثر، 1- 2.
«2». ابراهيم، 7.
جلد 7 - صفحه 239
سيماى لقمان حكيم
در تفسير الميزان بحثى دربارهى جناب لقمان آمده است كه بخشى از آن را نقل مىكنيم:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: لقمان، پيامبر نبود، ولى بندهاى بود كه بسيار فكر مىكرد و به خداوند ايمان واقعى داشت. خدا را دوست داشت و خداوند نيز او را دوست مىداشت و به او حكمت عطا كرد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايند: لقمان، حكمت را به خاطر مال و جمال و فاميل دريافت نكرده بود، بلكه او مردى پرهيزكار، تيزبين، باحيا و دلسوز بود. اگر دو نفر با هم درگير مىشدند و خصومتى پيدا مىكردند، ميان آنها آشتى برقرار مىكرد.
لقمان با دانشمندان زياد مىنشست. او با هواى نفس خود مبارزه مىكرد و ... «1»
او داراى عمرى طولانى، معاصر حضرت داود واز بستگان حضرت ايّوب بود. او ميان حكيم شدن يا حاكم شدن مخيّر شد و حكمت را انتخاب كرد.
از لقمان پرسيدند: چگونه به اين مقام رسيدى؟ گفت: «به خاطر امانتدارى، صداقت و سكوت دربارهى آنچه به من مربوط نبود». «2»
امام صادق عليه السلام فرمود: «لقمان نسبت به رهبر آسمانىِ زمان خود معرفت داشت». «3»
گرچه خداوند به او كتاب آسمانى نداد، ولى همتاى آن يعنى حكمت را به او آموخت.
روزى مولاى لقمان از او خواست تا بهترين عضو گوسفند را برايش بياورد. لقمان زبان گوسفند را آورد. روز ديگر گفت: بدترين عضو آن را بياور. لقمان باز هم زبان گوسفند را آورد.
چون مولايش دليل اين كار را پرسيد، لقمان گفت: اگر زبان در راه حقّ حركت كند و سخنبگويد، بهترين عضو بدن است وگرنه بدترين عضو خواهد بود. «4»
در عظمت لقمان همين بس كه خدا و رسول او و امامان معصوم عليهم السلام پندهاى او را براى ديگران نقل كردهاند.
«1». تفسير الميزان.
«2». تفسير مجمعالبيان.
«3». تفسير نورالثقلين.
«4». تفسير كشّاف.
جلد 7 - صفحه 240
گوشهاى از نصايح لقمان
- اگر در كودكى خود را ادب كنى، در بزرگى از آن بهرهمند مىشوى.
- از كسالت و تنبلى بپرهيز، بخشى از عمرت را براى آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نكن.
- با فقها مجادله مكن، با فاسق رفيق مشو، فاسق را به برادرى مگير و با افراد متّهم، همنشين مشو.
- تنها از خدا بترس و به او اميدوار باش. بيم و اميد نسبت به خدا در قلب تو يكسان باشد.
- بر دنيا تكيه نكن و دل مبند و دنيا را به منزلهى پلى در نظر بگير.
- بدان كه در قيامت از تو دربارهى چهار چيز مىپرسند: از جوانى كه در چه راهى صرف كردى، از عمرت كه در چه فنا كردى، از مال و دارايىات كه از چه راهى بدست آوردى و آن را در چه راهى مصرف كردى.
- به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همهى مردم با حسن خلق برخورد كن.
- با همسفران زياد مشورت كن و توشهى سفر خود را بين آنها تقسيم كن.
- اگر با تو مشورت كردند، دلسوزى خود را خالصانه به آنها اعلام كن. اگر از تو كمك و قرضى درخواست كردند، مساعدت كن و به سخن كسى كه سنّ او بيشتر از توست، گوشفراده.
- نمازت را در اوّل وقت بخوان، نماز را حتّى در سختترين شرايط به جماعت بخوان. «1»
- اگر در نماز بودى، قلب خود را حفظ كن.
- اگر در حال غذا خوردن بودى، حلق خود را حفظ كن.
- اگر در ميان مردم هستى، زبان خود را حفظ كن.
- هرگز خدا و مرگ را فراموش مكن؛ امّا احسانى كه به مردم مىكنى يا بدى كه ديگران در حقّ تو مىكنند فراموش كن. «2»
«1». تفسير كنزالدّقائق.
«2». تفسير روح البيان.
جلد 7 - صفحه 241
حكمت؛ معرفت، طاعت
حكمت، بينشى است كه در سايهى معرفت الهى پديد آيد و بر اساس فكر در اسرار هستى و رسيدن به حقّ، نور و تقوا مىتوان به آن دست يافت.
امام باقر عليه السلام فرمودند: «حكمت، همان فهم، معرفت و شناخت عميق است، شناختى كه انسان را به بندگى خدا و رهبر آسمانى وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد.
امام صادق عليه السلام فرمودند: رأس حكمت، طاعت خداوند است». «1» راغب در معناى اين واژه مىگويد: «حكمت، رسيدن به حقّ به واسطه علم و عقل است». «2»
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «من سراى حكمت هستم و علىّ درگاه آن، هركس طالب حكمت است بايد از اين راه وارد شود.»، «انا دار الحكمة و على بابها فمن اراد الحكمة فليأت الباب» «3» در روايات متعدّد، اهلبيت عليهم السلام دروازه و كليد حكمت معرّفى شدهاند. «4»
ارزش حكمت
يكى از وظايف انبيا، آموزش كتاب و حكمت است. «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» «5»*
حكمت، همتاى كتاب آسمانى است، و به هر كس حكمت عطا شود، خير كثير داده شده است. «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً» «6»
به گفتهى روايات؛ حكمت، همچون نورى است كه در جان قرار مىگيرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پيدا مىشود. «7»
حكمت، بينش و بصيرتى است كه اگر در فقير باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوبتر مىكند و اگر در صغير باشد، او را بر بزرگسالان برترى مىبخشد. «8»
حكمت، گمشدهى مؤمن است «9» و در فراگيرى آن به قدرى سفارش شده است كه فرمودهاند: همان گونه كه لؤلؤ قيمتى را از ميان زباله بر مىداريد، حكمت را حتّى اگر از
«1». امالى صدوق، ص 487.
«2». مفردات.
«3». العمدة، ص 295.
«4». بحار، ج 23، ص 244.
«5». بقره، 129؛ آلعمران، 164 و جمعه، 2.
«6». بقره، 269.
«7». بحار، ج 14، ص 316.
«8». بحار، ج 67، ص 458.
«9». نهجالبلاغه، حكمت 80.
جلد 7 - صفحه 242
دشمنان بود فرا گيريد. «1»
فرد حكيم در مسائل سطحى و زودگذر توقّف ندارد، توجّه او به عاقبت و نتيجهى امور است. نه نزاعى با بالا دست خود دارد و نه زيردستان را تحقير مىكند، سخنى بدون علم و آگاهى نمىگويد و در گفتار و رفتارش تناقضى يافت نمىشود.
نعمتهاى الهى را ضايع نمىكند و به سراغ بيهودهها نمىرود، مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را براى خود بخواهد براى آنان مىخواهد و هرگز با مردم حيله نمىكند.
حكمت چگونه به دست مىآيد؟
حكمت، هديهاى است كه خداوند به مخلصين عنايت مىفرمايد. در روايات متعدّد مىخوانيم: «من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»، هر كس چهل شبانه روز كارهايش خالصانه باشد، خداوند چشمههاى حكمت را از دل او به زبانش جارى مىسازد. «2»
در حديث ديگرى مىخوانيم: كسى كه در دنيا زاهد باشد و زرق و برقها او را فريب ندهد، خداوند حكمت را در جانش مستقر مىكند. «3» حفظ زبان، كنترل شكم و شهوت، امانتدارى، تواضع و رها كردن مسائل غير مفيد، زمينههاى پيدايش حكمت است. «4»
نمونههاى حكمت
خداوند در سورهى اسراء از آيه 22 تا آيه 38 دستورهايى داده و در پايان مىفرمايد: اين اوامر و نواهى حكمتهايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است، آن دستورها عبارتند از:
يكتاپرستى و دورى از شرك، احسان و احترام به والدين به خصوص در هنگام پيرى، گفتار كريمانه وتواضع همراه با محبّت، دعاى خير به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولياى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهيز از اسراف و ولخرجى، ميانهروى در مصرف، پرهيز از نسلكشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال يتيم، اداى حقّ مردم و دورى از كم فروشى، پيروى
«1». بحار، ج 2، ص 97 و 99.
«2». جامع الاخبار صدوق، ص 94.
«3». بحار، ج 73، ص 48.
«4». ميزان الحكمة
جلد 7 - صفحه 243
نكردن از چيزى كه به آن هيچ علم و آگاهى ندارى ودورى از راه رفتن متكبّرانه.
سپس مىفرمايد: «ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» اين سفارشها نمونههاى حكمت الهى است.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «12»
سپس قصه لقمان را بيان مىفرمايد:
وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ: و هر آينه به تحقيق عطا فرموديم لقمان را حكمت، يعنى قول صائب و فعل كامل كه از جمله آن معرفت توحيد و نفى شرك است. يا مراد اقامه ادله عقليه است بر تقرير توحيد و ايمان و نفى شرك.
يا آنچه در عرف علما ذكر شده استكمال نفس انسانيه است به اقتباس علوم نظريه و اكتساب ملكه تامّه بر افعال فاضله به قدر طاقت بشريه. أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ:
فرموديم او را كه شكر كن خداى را بر نعمتى كه به تو كرامت فرموده، وَ مَنْ يَشْكُرْ: و هر كه سپاسدارى كند خداى را بر نعمتهاى او، فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ:
پس جز اين نيست كه شكر مىكند براى نفس خود، زيرا نفع شكر كه دوام و مزيد نعمت و استحقاق ثواب است در آخرت به او بازمىگردد. وَ مَنْ كَفَرَ: و هر كه كفران و ناسپاسى كند بر نعمت، فَإِنَّ اللَّهَ: پس به تحقيق كه خداى، غَنِيٌّ حَمِيدٌ: بىنياز است از شكر كسى؛ سزاوار ستايش است اگرچه كسى او را ستايش نكند. يا محمود است كه همه كائنات به لسان حال، حامد ذات يگانه او باشند حتى جاحد و كافر.
تبصره: شرح حال لقمان: مفسرين فرمودهاند لقمان پسر باعورا از اولاد آزر پسر خواهر يا پسر خاله ايوب، و معاصر حضرت داود عليه السّلام؛ و بنابر قول اصح پيغمبر نبود بلكه بنده شايسته خدا بود «1».
به سند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام: به خدا قسم لقمان را حكمت عطا نفرمود براى حسبى يا مال يا اهل يا بزرگى جثه يا حسن و جمالى، و لكن مردى بود قوى در فرمان خدا و پرهيزكار از معاصى و خاموش بود از غير كلام
«1» مجمع البيان (طبع 1403 هجرى)، ج 4 ص 315.
جلد 10 - صفحه 339
حكمت، با آرامش و اطمينان و صاحب انديشه عميق و فكر طويل و نظر تند بود به عبرت گرفتن از امور، و هرگز روز نمىخوابيد، و كسى او را بر حالت بول و غايط و غسل كردن نديد از شدت پنهان شدن از مردم، و هرگز از چيزى نخنديد از ترس گناه خود، و هرگز به غضب نيامد بر كسى براى خود، و با كسى مزاح ننمود، و از حصول امور دنيا شاد و از فوت آن محزون نشد، و اكثر اولاد او مردند و بر هيچيك گريه نكرد، و بر دو نفر مخاصم نمىگذشت مگر آنكه اصلاح مىنمود، و با حكيمان و فقيهان بسيار مىنشست، و به خانه سلاطين و قضات مىرفت براى عبرت گرفتن از احوال آنان، و دردهاى دل خود را به تفكر دوا، و بيمارى نفس خود را به عبرت معالجه مىنمود، و حركت نمىكرد مگر براى امرى كه براى او فايده بخشد؛ پس بدين سببها خداوند حكمت را به او عطا فرمود.
ملائكه، وسط روز هنگامى كه به خواب قيلوله بود، به نزد لقمان آمدند او را ندا نمودند در حالى كه آنها را نمىديد، لكن صداى آنها را مىشنيد، به او گفتند: مىخواهى خدا تو را خليفه خود گرداند؟ لقمان گفت: اگر خدا به حتم مرا امر فرمايد اطاعت نمايم، زيرا مرا يارى و عصمت عطا فرمايد، و اگر مخير گردانيده عافيت را اختيار كنم. ملائكه گفتند: چرا؟ لقمان گفت: زيرا حكومت ميان مردم گرچه منزلت عظيم است در دين خدا، اما فتنهها و بلاهاى آن عظيم؛ اگر خدا كسى را به خود واگذارد و اعانت نكند، ظلم يا تاريكى او را از همه جانب فرا مىگيرد و صاحب اين شغل مردد است ميان دو چيز، يا آنكه درست حكم كند و سالم ماند، يا خطا كند و راه بهشت را گم نمايد؛ و كسى كه در دنيا خوار باشد آسانتر است بر او در آخرت از آنكه شريف باشد در ميان مردم، و كسى كه دنيا را بر آخرت اختيار كند زيانكار هر دو باشد، زيرا دنيا بزودى از او زايل و به آخرت هم نمىرسد. پس ملائكه تعجب نمودند از او، و حق تعالى پسنديد گفتار او را، چون شب شد به خواب رفت و حق تعالى حكمت را به او عطا فرمود «1».
«1» تفسير برهان ج 3 ص 271- 270 به نقل از على بن ابراهيم ص 163- 162.
جلد 10 - صفحه 340
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «11» وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «12» وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «13» وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ «14» وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «15»
ترجمه
اين مخلوق خدا است پس بنمائيد بمن كه چه آفريدند آنها كه باشند غير از او بلكه ستمكاران در گمراهى آشكارند
و هر آينه بتحقيق داديم لقمان را حكمت كه شكر كن خدايرا و آنكه شكر ميكند پس جز اين نيست كه شكر ميكند براى خود و آنكه كفران ميورزد پس همانا خداوند بىنياز ستوده است
و هنگاميكه گفت لقمان به پسرش و او پند ميدادش اى پسرك من شرك مياور بخدا همانا شرك هر آينه ظلمى است بزرگ
و سفارش كرديم بانسان در باره پدر و مادرش برداشت او را مادرش با سستى مزيد بر سستى و بريدنش از شير باشد در دو سال كه شكر كن مرا و پدر و مادرت را بسوى من است بازگشت
و اگر كوشش كنند با تو بر آنكه شريك گردانى با من آنچه نيست تو را بآن دانش پس اطاعت مكن آندو را و معاشرت كن با آن دو در دنيا بخوبى و پيروى كن راه آنرا كه بازگشت كرد بسوى من پس بسوى من است بازگشت شما پس خبر ميدهم شما را بآنچه بوديد كه ميكرديد.
تفسير
خداوند متعال در آيه سابقه ذكرى از خلقت آسمانها و زمين و موجودات در آنرا فرمود و در اين آيه استدلال فرموده در مقابل اهل شرك بر توحيد خود به آنكه اين مخلوق مذكور خلق خدا است شما كه غير او را با او شريك قرار داديد در پرستش و ستايش بمن بنمايانيد مخلوقات آنها را و چون بتپرستان كه ستمكاران بخود و خلقند در اين عقيده و اظهار آن نمىتوانند مخلوقى براى خدايان خود ارائه دهند معلوم ميشود كه در گمراهى آشكارى هستند و پس از آن شمّهاى از احوال لقمان حكيم را براى تنبّه مردم بيان فرموده باين تقريب كه ما بلقمان حكمت داديم كه ظاهرا علم و عقل و فهم و حسن تشخيص و صحّت عمل و درستى كردار است و در حديث كافى از امام كاظم عليه السّلام بفهم و عقل و در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام بمعرفت امام زمان تفسير شده و دستور فرموديم باو كه
جلد 4 صفحه 272
شكر خدا را بجا آورد و كسيكه شكر نعمت را بجا آورد بنفع خود اقدام نموده چون نعمتش افزوده خواهد شد و كسيكه كفران نعمت نمايد و شكر خدا را بجا نياورد همانا خدا بىنياز است از شكر مردم و ستوده است احتياج بستايش كسى ندارد و تمام موجودات حمد و ثناى او را بلسان حال و مقال بجا مىآورند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شكر هر نعمتى اگر چه بزرگ باشد بحمد الهى است بر آن و در روايتى افزوده شده و بآنستكه اگر در آن نعمت حقّى بر او باشد ادا نمايد و در روايتى اكتفا بمعرفت قلبى آن نعمت شده و نيز از آن حضرت روايت شده كه خداوند بحضرت موسى خطاب فرمود كه حقّ شكر مرا بجا آور عرض كرد پروردگارا چگونه حق شكر تو را بجا آورم با آنكه نعمت شكرگزارى را تو بمن عطا فرمودى خطاب رسيد الآن شكر نمودى مرا كه دانستى آن از من است و قمّى ره از آنحضرت نقل نموده كه خداوند بلقمان حكمت عطا نفرمود براى جاه و مال و بزرگى اندام و جمال بلكه عطا فرمود براى دليرى او در اطاعت خدا و پرهيزش از معصيت او و براى سكونت و وقار و عمق نظر و طول فكر و حدّت ذهن و ديده عبرت بينش بود كه به اين مقام رسيد هرگز روز نخوابيد و در حال بول و غائط و غسل ديده نشد براى شدّت تستّر و تحفّظش و هرگز نخنديد بچيزى از بيم گناه و از چيزى بخشم نيامد و با كسى شوخى نكرد و از اقبال دنيا خورسند و از ادبارش ملول نشد زن گرفت و اولاد زيادى پيدا كرد و در مرگ آنها نگريست و نگذشت بر دو مرديكه با يكديگر در ستيزه بودند مگر آنكه ميانشان سازش داد و آن دو را با يكديگر دوست نمود و نشنيد سخنى را كه پسندد آنرا مگر معنى و مدرك آنرا بدست آورد و بسيار با فقهاء و حكماء مجالست مينمود نيمه روزى بود كه نداى ملائكه باو رسيد گفتند آيا ميخواهى خدا تو را جانشين خود در زمين قرار دهد تا حكم كنى در ميان مردم فرمود اگر خدا امر نموده است مرا بآن سمعا و طاعة چون اگر او چنين امرى را بمن رجوع فرمايد با من كمك ميكند و نگهدار من خواهد بود و اگر مخيّر فرمايد مرا من طالب عافيت و سلامتيم ملائكه گفتند چرا حكمرانى ميان مردم را نخواستى فرمود حكمرانى ميان مردم مقام دشوارى است از دين دارى فتنه و بلا در آن زياد است و شبهات در آن بسيار اگر
جلد 4 صفحه 273
بحق حكم كند نجات يابد و اگر خطا نمايد خطا نموده راه بهشت را و كسيكه خوار و ضعيف باشد در دنيا آسانتر است كار او در آخرت از كسيكه حكمران و شريف باشد و كسيكه اختيار نمايد دنيا را بر آخرت از هر دو باز ميماند پس ملائكه از سخنان حكمت آميز او تعجّب نمودند و خداوند پسنديد آنرا و چون شب شد و لقمان در خوابگاه خود قرار گرفت خداوند نازل فرمود بر او حكمت را و پوشاند بآن سر تا پاى او را در حاليكه خواب بود پس بيدار شد با آنكه حكيمترين مردم زمانش بود سخنان حكمت آميز ميگفت و در ميان مردم منتشر مينمود و چون او منصب خلافت را قبول ننمود خداوند بملائكه امر فرمود كه آنرا بر داود عليه السّلام عرضه داريد و آنها اطاعت نمودند و او بدون شرطى كه لقمان كرد قبول نمود و خداوند منصب خلافت را باو داد و مكرّر مبتلا بخطا شد و خداوند او را نجات داد و آمرزيد و لقمان زياد نزد داود ميآمد و او را موعظه حكيمانه مينمود و حضرت داود باو ميگفت خوشا بحال تو اى لقمان حكمت را گرفتى و بليّت را از خود دور نمودى و داود بخلافت رسيد و مبتلى بحكم و فتنه گرديد اين خلاصه مستفاد از كلام امام است در جواب كسيكه از حال لقمان و حكمت او كه مذكور در قرآن است سؤال نموده و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم نقل نموده كه لقمان پيغمبر نبود ولى بنده محبّ و محبوب خدا بود و شمّهاى از اوصاف حسنه او و قضيّه عدم قبول حكومت بتفصيلى كه ذكر شد با مختصر تفاوتى كه در نقل روايات پيدا ميشود در آن حديث نبوى مذكور است و بسيارى از كلمات حكيمانه و مواعظ حسنه آن بزرگوار مشهور و مأثور است و خداوند ببعضى از آنها تصريح فرموده ميفرمايد و ياد كن اى پيغمبر وقتى را كه لقمان به پسر خود فرمود در حاليكه موعظه و نصيحت ميكرد او را كه اى پسرك من شريك قرار مده با خدا چيزيرا در ستايش و پرستش چون شرك بخدا تجاوز بزرگى است از حق كه آن تسويه بين منعم و غير او است در شكرگزارى و عدول از حق بباطل است در ديندارى و كسيكه براى خدا شريك قرار دهد ستم بر خود نموده كه خويش را مستحق عذاب دائم كرده و اين ظلم بنفس از بزرگترين اقسام ظلم است چنانچه در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ظلم بر سه قسم است يكى ظلمى است كه خدا آنرا مىآمرزد ديگر ظلمى است كه خدا آنرا نمىآمرزد
جلد 4 صفحه 274
ديگر ظلمى است كه خدا آنرا وانميگذارد امّا آن ظلم كه خدا آنرا نمىآمرزد شرك است و امّا آنظلم كه مىآمرزد ظلم شخص است بخود كه پاى غير در ميان نباشد و امّا آن ظلم كه وانميگذارد آنرا ظلمى است كه پاى غير در ميان باشد و كلمه بنىّ تصغير ابن است براى شفقت و مهربانى با اضافه بياء متكلّم و بسكون ياء و كسر آن نيز قرائت شده است و پس از اين براى تأكيد امر شكر منعم و نهى از شرك اگر چه براى اطاعت كسى باشد كه حق آن واجب است فرموده كه ما توصيه اكيد نموديم بآدمى در باره پدر و مادرش كه مادر بارور شد باو با آنكه روز بروز ضعيف و ناتوان ميشد تا او را بزاد و شير داد تا دو سال كه او را از شير گرفت و آن توصيه اين بود كه شكر نعمت من و آن دو را كاملا بجا آور بازگشت شما از اين عالم به پيشگاه من خواهد بود و جزاى شكر نعمت و كفران آنرا خواهم داد در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه خداوند امر فرموده بشكر خود و پدر و مادر پس كسيكه شكر پدر و مادر را بجا نياورد شكر خدا را بجا نياورده و نيز از آنحضرت روايت شده كه كسيكه شكر منعم خود را از مخلوق بجا نياورد شكر خدا را بجا نياورده و انعام پدر و مادر بتربيت و احسان آن دو است و حق مادر بيشتر است لذا خداوند در اين آيه بدو جمله معترضه بين توصيه و متعلّقش آنرا تأكيد نموده و از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه مردى خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم رسيد و عرضه داشت يا رسول اللّه بكه نيكى كنم فرمود بمادرت عرض كرد ديگر بكه فرمود بمادرت باز عرض كرد ديگر بكه فرمود بمادرت باز عرض كرد ديگر بكه فرمود بپدرت و حقير در سوره بقره ذيل آيه شريفه الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ در تحت عنوان تنبيه حقوق آندو را مفصلا بيان نمودهام با ترجيح حقّ پدر در اطاعت و حق مادر در احسان بآن جا مراجعه شود و چون اطاعت براى خلق در معصيت خالق نيست و بزرگترين معاصى شرك بخدا است هر قدر آن دو اصرار نمايند كه شريك نمائى تو با خدا در ستايش و پرستش چيزيرا كه شريك نيست و البته تو هم آنرا شريك نميدانى و ميخواهى تقليد و تبعيّت از آن دو كنى اطاعت منما ولى در عين حال تا زندهاى بخوبى و خوشى با آن دو معاشرت و رفتار نما و تا توانى مگذار دلتنگ شوند و رو از آن دو بر مگردان و صداى خود را از صداى ايشان بلندتر منما و با آن دو
جلد 4 صفحه 275
مدارا كن و از مال خود بايشان كمك نما و احترام آندو را از دست مده كه احترام پدر و مادر كه پروردگار كوچكند احترام پروردگار بزرگ است و پيروى كن راه محمد صلّى اللّه عليه و اله و آل اطهار او را در رجوع بحق و اخلاص در اطاعت خدا كه بازگشت تمام خلق از مشرك و موحّد و تابع و متبوع بحكم او است و همه را بپاداش اعمال خوب و بدشان خواهد رسانيد و اطاعت هيچ كس قابل معارضه با اطاعت خدا نيست و شكر او بر شكر خلق مقدّم است و آن بستايش و پرستش و عبادت و اطاعت او است و دو آيه اخيره براى افاده اين نكته از كلام خدا در ضمن موعظه لقمان ذكر شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَقَد آتَينا لُقمانَ الحِكمَةَ أَنِ اشكُر لِلّهِ وَ مَن يَشكُر فَإِنَّما يَشكُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «12»
و هر آينه بتحقيق داديم لقمان را حكمت اينكه شكر كن از براي خداوند و كسي که شكر ميكند پس جز اينکه نيست که نفع و ثمراتش عائد خود او ميشود و كسي که كفران نعم الهي كند پس خداوند متعال بي نياز و غني بالذات و مستجمع جميع كمالات است كفران او ضرر بدستگاه الهي نميزند.
وَ لَقَد آتَينا لُقمانَ الحِكمَةَ لقمان از ماده لقم است الف و نون او زائده است مثل كفران و سكران و گفتند هزار سال عمر كرد و درك زمان داود را نمود و يكديگر را ملاقات كردند بعضي گفتند پسر خواهر ايوب بود بعضي گفتند پسر خاله ايوب بود و حديث بسيار مفصلي از حضرت صادق (ع) که بحماد صفات و رفتار لقمان را بيان ميكند که در برهان از علي بن ابراهيم نقل كرده تا اينكه ملائكه بر او نازل شدند و گفتند
«هل لك ان يجعلك اللّه خليفة في الارض تحكم بين النّاس»
گفت اگر امر الهي باشد البته اطاعت ميكنم اما اگر منوط به اختيار من باشد براي من امر مشكلي است و جهات بسيار بيان ميكند در ابتلاآت قبولي خلافت، که حضرت صادق بيان ميفرمايد که ملائكه تعجب كردند از حكمت او و خداوند باو حكمت عنايت فرمود و معناي حكمت چنانچه مكرر بيان شده علم بجميع حكم و مصالح است لقمان عالم بود بخواص تمام اشياء از جمادات و نباتات و حيوانات و منافع و مضار هر يك را ميدانست و همچنين بآثار جميع افعال حسنه و سيئه و آثار اخلاق حميده و مضار اخلاق رذيله و الف و لام الحكمه جنس است شامل جميع حكم و مصالح و مفاسد و منافع و مضار ميشود و بسيار ملاقات ميكرد داود را و مواعظ و نصايحي بر او بيان ميكرد و حضرت داود او را تحسين ميفرمود.
أَنِ اشكُر لِلّهِ يعني همين نحوي که باو داديم حكمت را فرمان هم داديم اينكه شكر اينکه نعمت عظمي را بجا آورد و شكر گذار بود.
وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّما يَشكُرُ لِنَفسِهِ يعني دستور شكر گذاري و شاكر بودن بنده نفعي براي خداوند ندارد و چنانچه كفران نعمت هم ضرري بر او ندارد لذا ميفرمايد:
جلد 14 - صفحه 421
وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ غني است احتياج بشكر بنده ندارد حميد است.
ضرر از كفران بنده باو متوجه نميشود و فوائد شكر عائد خود بنده ميشود و مضار كفران متوجه خود بنده ميگردد که ميفرمايد لَئِن شَكَرتُم لَأَزِيدَنَّكُم وَ لَئِن كَفَرتُم إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ (ابراهيم آيه 7).
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 12)- به تناسب بحثهای گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتی که در این کتاب آسمانی به کار رفته، در این آیه و چند آیه بعد از آن، سخن از «لقمان حکیم» و بخشی از اندرزهای مهم این مرد الهی در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده، این اندرزهای دهگانه که در طی شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادی را به طرز جالبی بیان میکند، و هم اصول وظایف دینی، و هم مباحث اخلاقی را.
در این که «لقمان» که بود؟ در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله چنین میخوانیم: «به حق میگویم که لقمان پیامبر نبود، ولی بندهای بود که بسیار فکر میکرد، ایمان و یقینش عالی بود، خدا را دوست میداشت، و خدا نیز او را دوست داشت، و نعمت حکمت بر او ارزانی فرمود ...».
آیه میفرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجای آور، هر کس شکر گزاری کند، تنها به سود خویش شکر کرده، و هر کس کفران کند (زیانی به خدا نمیرساند) چرا که خداوند، بینیاز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ
ج3، ص556
الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).
حکمتی که قرآن از آن سخن میگوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعهای از معرفت و علم، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت» بوده است.
«لقمان» به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهای الهی و کاربرد آن را میدانست، و درست آنها را در همان هدفی که برای آن آفریده شده بودند به کار میبست، و اصلا حکمت همین است: «به کار بستن هر چیز در جای خود» بنا بر این «شکر» و «حکمت» به یک نقطه باز میگردند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم